« بر من بتاب»
چندان به تماشایش نشستیم...
که بامدادی دیگر بر آمد...
و بهاری دیگر...
از چشم اندازهای بی برگشت در رسید...
از عشق تن جامه ای ساختیم روئینه...
نبردی پرداختیم که حنظل انتظار بر ما گوارا آمد...
ای آفتاب که بر نیامدنت...
شب را جاودانه می سازد...
بر من بتاب...
پیش از آنکه در تاریکی خود گم شوم..!
شعر: شمس لنگرودی
هدیه: نیروانا جم
|