الهه ی الهام
انجمن ادبی
گاتفرید بن، متولد آلمان به سال 1886 میلادی و متوفی 1956 بن یک پزشک بود هم در ارتش هنگام جنگ جهانی اول و هم بعد از آن در یک مطب خصوصی. در تلاش برای غلبه یافتن بر مکتب پوچی او از سوسیالیسم ملی در سال 1933 استقبال کرد. اما وقتی که بعدها متوجه اشتباه خود شد دوباره به عنوان پزشک ارتش درسال 1935 ثبت نام کرد به امید خدمت در یک جزیره نظامی. (که مستقل بود و در عین حال در خدمت نیروی نازی بود) تا خود را در برابر نازیسم محافظت کند. او در سال 1938 توسط نیروهای نازی اخراج شد. هم از پیشه پزشکی و هم در انجمن حرفه ای نویسندگان ادبی از نوشتن منع شد. از سال 1945 تا 1948 میلادی نیروهای متحدین نیز مانع نوشتن وی در آلمان شدند. او سپس به مطبوعات سوئیس روی آورد و در میان این مجادلات شهرت ادبی وی نیز افزوده گشت. نظم و نثر بن با بیان موضوعیت مطلق وی به پیوستگی رسید اما در پی این پیشه ادبی اش دچار تغییرات عمده ای هم در لحن و هم در شکل گشت. او بین سال های 1912 تا 1920 به اوج زودهنگام رسید و بنیادگراترین عملگرای زیبا شناختی نفی و ویرانی اکسپرسیونیست زبان و جهان بورژوا( سوداگران) شد. در اشعار وی با عنوان« سردخانه 1912، پسران 1913، جسم و تن 1917، بیماری و مرگ، اشعار خیالی و وهم آمیز» تخیل زیبا، و یک زبان جدید واقعیت گرا را در هم آمیخت که به عنوان زبانی وحشیانه و بهت انگیز پذیرفته شد. بین سال های 1922 تا 1931 اشعار وی از قبیل آن چه در مجموعه 1927 آمده است ساختار رسمی تری پیدا کرده است. در حالی که مستی ماوراء الطبیعه را می ستود و هشداری و خودآگاهی که لحن غنایی تری به نقدهای اشعار اولیه اش می داد را می ستایید. بین سال های 1933 تا 1947 بن به تکامل ادبیات کلاسیک گرا نایل شد آن هم در شعرهای ایستا و راکد وی که بین سال های 1946 تا 1948 که قله اشعار وی پنداشته می شود. اشعاری که بعد از 1949 سرود بازگشتی به پرخاشگری اولیه اش بود اما با این حال هنوز به نقطه اندوه و تسلیم و رضا با طمانینه حرکت می کرد. آثار برگزیده: 1. قطعه ی بازمانده 1951 2. تقطیر 1953 3.apreslude 1955 مترجم: زین العابدین چمانی
نام کتاب: خداحافظ گاری کوپر نویسنده: رومن گاری مترجم: سروش حبیبی ناشر:انتشارات نیلوفر تعداد صفحات: 288 صفحه
قسمت هاي زيبايي از كتاب: * هر قدر عقاید کسی احمقانه تر باشد باید کمتر با او مخالفت کرد . * اغلب خیال می کنند که مرغ های دریایی غم بزرگی در دل دارند و حال انکه این خیالی پوچ است . اشکالات روانی خود ادم است که این احساس را به وجود می اورد . ادم همه جا چیزهایی می بیند که وجود ندارند . این چیزها در درون خود ادم است . همه به یک درونگو مبدل می شویم که همه چیز را به زبان می اورد . مرغ های دریایی ، آسمان ، باد ، همه چیز . صدای عرعر خری را می شنوید . خری است و بسیار هم خوشبخت است . آنقدر خوشبخت که فقط برای یک خر ممکن است ولی آدم با خودش می گوید : خدایا چه قدر غمناک است!!!!! * اگر دفعه اول آدم شکست بخورد تازه می فهمد که بعدها با مردهای دیگری خواهد بود و این خیلی بد است . * میلیون ها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند ، آخر من بدبخت چرا نمی توانم ؟ * هیچ کس تا به حال دو مرتبه در عمرش عاشق نشده، عشق دوم ، عشق سوم ، اینها بی معنی است . فقط رفت و امد است . افت و خیز است . معاشرت می کنند و اسمش را می گذارند عشق. * لنی من قول می دهم که اول تو مرا ترک کنی. تویی که مرا قال می گذاری. *از همین می ترسم . آدم به کسی یا چیزی عادت کند و ان وقت آن کس یا ان چیز قالش بگذارد . می فهمی چه می خواهم بگویم ؟ * کسی که سزاوار نام انسان باشد همیشه احساس ندامت می کند و این خود محکی برای شناختن انسانهاست... * ... جز عشق هیچ چیز حقیقت ندارد... با تشکر از میترا اخلاقی بابت امانت دادن این کتاب زیبا و خواندنی... حسن سلمانی 93/12/6 گلدسته
سه شنبه 23 اسفند 1393برچسب:گاری کوپر,الهه ی الهام,حسن سلمانی ,رمان فرانسوی, :: 12:33 :: نويسنده : حسن سلمانی اولگا فدرووانا برگلتس متولد روسیه به سال 1910 میلادی و متوفی به سال 1975 برگلتس فارغ التحصیل سال 1930 م از گروه فلسفه دانشگاه لنینگراد است. که تا سال 1938 سه کتاب شعر به چاپ رسانده بود. شهرت شاعری وی به توصیف های وی و تجربه اش در لنینگراد در طی جنگ جهانی دوم برمی گردد. او در محاصره ی سه ساله ی لنینگراد در آن هنگام زنده ماند و در ایستگاه رادیویی لنینگراد کار می کرد. اواین تجربیاتش را در شعرهای تغزلی با عناوین( دفترچه یادداشت لنینگراد) 1932 ،( لنینگرا 1944) و ( راه و جاده ات 1945) ثبت کرد. در سال 1951 م جایزه ی استالین به خاطر شعرش با عنوان« پروروسیک» - که باز گو کننده ی قصه اتحاد کارگران درسال 1918 بود- به وی اعطا شد. اگرچه برگلتس را می توان یک شاعر نوعاً دولتی شوروری دانست اما او از پیچیدگی حکومت شوروی آگاه بود. همانطور که در تعداد کثیری از اشعارش به آنها اشاره کرده است. او تلاش کرد که به شعر تغزلی پناه برد یا به دامن نثر عاطفی چنگ زند تا از لمس این موضوعات ظریف و خطرناک پرهیز کند. شعر برگلتس توصیف و نمادی از مسائلی است که با هم نسلانش در شوروی آن روزگار مرتبط است. آثار برگزیده: استیخو ورنیا( مجموعه اشعار 1934) کتاب ترانه ها1935 برگ ریزان1938 مترجم: زین العابدین چمانی اسفند نود وسه خورشیدی سه شنبه 5 اسفند 1393برچسب:, :: 12:24 :: نويسنده : حسن سلمانی « مزار نوشته ی یک فرمانروای مستبد..» نوعی کمال؛ آنچه که به دنبالش بود و شعری که، می سرود می شد آسان فهمید او حماقت انسان را، همچون کف دستش می شناخت و به سپاه و ناوگان بسیار علاقه داشت وقتی که می خندید سناتورهای محترم، از خنده روده بر می شدند وقتی که می گریست، کودکان خردسال، در خیابان های بی دفاع، پرپر می شدند. شاعر: دبلیو.اچ.ادن انگلیسی مترجم: زین العابدین چمانی چهار شنبه 29 بهمن 1393برچسب:, :: 12:35 :: نويسنده : حسن سلمانی چارلز برن اشتاین، متولد آمریکا به سال 1950میلادی. چارلز برن اشتاین یکی از پیشرو ترین شاعران نشریه ی« زبان» در نیویورک به دنیا آمد و به دانشگاه هاروارد رفت. این شاعر پرکار و نظریه پرداز و منتقد نشریه ی با نفوذ ز=ب=ا=ن را ویراستاری کرد و اکنون استاد دانشگاه دولتی نیویورک به نام« بوفالو» ست. برن اشتاین به عنوان یک مروج خستگی ناپذیر شعر تجربی ، جهاد طولانی ای کردبرعلیه آنچه که او « فرهنگ شعر رسمی» می نامید- یعنی هر شعر سنتی بی مزه ای که خود را وقف ابراز وجود ساده لوحانه می کرد. سبک نگارش دشوار و ابداعی برن اشتاین پیچیدگی قواعد زبان شناسی و تعیین ناپذیری معنی را برجسته می سازد. اشعار وی اغلب مجموعه هایی است که با عبارت های ناپیوسته و بازی با کلمات سلیس و روان همنشینی می کند. و به طور خودآگاهانه ماهیت ایدئولوژیکی و ساختارمند زبان را کند و کاو می کند. آثار برگزیده: 1- جزایر/رنجش ها 1953 2- فن شعر 1992 3- شهر تاریک 1994 مترجم: زین العابدین چمانی بهمن نود و سه سه شنبه 28 بهمن 1393برچسب:, :: 12:35 :: نويسنده : حسن سلمانی بگو... گر درد درونت را سوخت ببر به کوه و سنگ بگو یک عمر چه کشیدی چه آمد بر سرت، بگو به زیر بزن بر بم نواز آنکه تو را فهمید پاسخش ده گر صدایت را حق نشنید ببر به آب دیده گو گر سالها بر تو سخت گذرد چه می شود گر زمان نامرد از آب درآید چه می شود گر بپرسند درد چگونه است از آن پرهیز کن و بگو ................................... سویله... درد ایچینی یاندیراندا آپار داغا داشا سویله بیرعومورده نه لر چکدین نه لر گلدی باشا سویله قالدیر زیله، اندیر پسه سس ور سنی دویان کسه دردینی حاق اشیدمسه گوزوندکی یاشا سویله ایللر گچه سرت ، نجه دیر؟ واقت اولسا نامرد ، نجه دیر؟ دسه لر کی درد نجه دیر؟ چک الیندن حاشا سویله ..........................................
شعر: زلیم خان یعقوب مترجم: زین العابدین چمانی « ضیافت برفی» زمستان هم رسید، با شکوه و صلابت و زیبایی بی مثالش؛ با جامه ی سفید و گل های بلورین و یادآوری این درس همیشگی که:« باید بمیرید تا بار دیگر، جوان و شاداب و زنده شوید و زندگی را از سر بگیرید.» شاید مثل کرم خزنده و زشت و چندش آوری که بعد از مرگش بال هایی به زیبایی فرش ایرانی در می آورد و می شود زیباترین مخلوقات خدا و زینت بخش کلکسیون های « پروانه»! تا حالا فکر کرده اید که زندگی انسان چه قدر شبیه یک داستان است؟ داستانی که هر زمستانش، نقطه ی پایان هر بند آن، برای رفتن به سر خطِ بند بعدی است؟! هر فصل ویژگی ها و زیبایی های خودش را دارد، که آن را برای ما جالب و جاذب می کند. بهار شکوفان با سرسبزی و طراوتش، تابستان با نعمت ها و برکتش، پاییز برگ ریز با رنگارنگی طبیعتش و زمستان، با پاکی و یک رنگی اش. از کودکی با دیدن اولین برف زمستانی این بیت را با خودم زمزمه می کردم که:« در لحاف فلک افتاده شکاف / پنبه می بارد از این کهنه لحاف» دبیرستانی هم که بودم شیفته ی « زمستان» اخوان شدم و اصلاً با آن، با شعر نو آشتی و آشنایی پیدا کردم. اخوان با زمستانش دست های سردم را در دست های گرم شعر امروز فارسی گذاشت.« سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای...» شما را دعوت می کنم به تماشای قندیل های آخته و آویخته از ناودان ها و شیروانی ها. تصور کنید انعکاس نور خورشید صبحگاهی را بر نوک قندیل ها که گویی ستاره بر آن می درخشد و با چشمک هایش خیره تان می کند. میهمانتان می کنم به دیدن رقص ماهی های قرمز، در زیر لایه ی یخ سطح حوض فیروزه. از شما می خواهم وقتی کنار پنجره ی بخار گرفته ی اتاق گرم و نرمتان ایستاده اید و از پشت آن به بارش یکریز برف نگاه می کنید و امید به تعطیلی چند روزه ی مدارس و ادارات دارید و احیاناً در همان حال ، چای یا قهوه ی داغتان را سر می کشید؛ یا هنگامی که در بوستان نزدیک خانه تان، شال گردن را به دور گردن آدم برفی می پیچید، یا با کارد و چنگال، لبوی داغ را قاچ می زنید و زیر چشمی نظری هم به بشقاب باقالی و گلپر دارید که بخار مطبوعش مستتان می کند؛ لحظه ای هم؛ فقط یک لحظه،به فکر کسانی باشید که از زمستان به این زیبایی، بهره ای جز سرما و درد و بیماری و در به دری ندارند و قطره های اششکشان بر گونه هاشان بلور یخ می شود! حسن سلمانی
دخترک از میان جمعیتی که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند رد می شود عروسک و قمقمه اش را محکم زیر بغل می گیرد شمر با هیبتی خشن همان طور که دور امام حسین (ع) می چرخد و نعره می زند از گوشه ی چشم دخترک را می پاید.. او با قدم های کوچکش از روی سکوی تعزیه بالا می رود از مقابل شمر می گذرد و در مقابل امام حسین (ع) می گذرد و به لب های سفید شده اش زل میزند قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا می دهد مقابل او می گیرد شمشیر از دست شمر می افتد و رجز خوانی اش قطع می شود دخترک گفت : بخور برای تو آوردم و بر می گردد رو به روی شمر که حالا بر زمین زانو زده می ایستد مردمک های دخترک زیر لایه براق اشک می لرزد توی چشم های شمر نگاه می کند و با بغض می گوید : بابای بد!!! آن شب شمر تعزیه هم برایت گریه می کرد... دزیره... چند روز پیش ری را پیامکی برایم ارسال کرد با این مضمون: « پیشنهاد یک روز بارانی... شنیدن قطعه ی دزیره با صدای محسن چاووشی...» و همین باعث شد که این قطعه را دانلود کنم و بار دیگر فیلم دزیره را ببینم... دزیره!!! « اینسان...» تف به توپ و تفنگ و به میدان جنگ تف به شمشیر و زنجیر و بند و کمند تف به دام و به اعدام و دار و به قداره بند تف به تفریق انسان ز انسان به نیرنگ و رنگ تف به جمع زر و زور و تزویر و ننگ تف به صنعت، به دانش، به ادیان مرده ، به آیین نو تف به سرکردگی، بندگی، تف به چکمه، به شلوار خاکی، لباس پلنگی تف به روبند مردان نامرد جنگی تف به آدم کشی ها، به آدم فروشان تف به اینسان که انسان! *** بوسه بر روی بلبل، به پروانه و گل بوسه بر آبشاران و بر کوهساران بوسه بر سنگ و سبزه بوسه بر ساحل پاک بوسه بر خاک بوسه بر مهر و بر ماه بوسه بر پوزه ی بز، گوش روباه بوسه بر گاو و بر پنجه ی خرس و بر نعره ی شیر بوسه بر جغد و بر مار و قاطر پیر بوسه بر هرچه منهای انسان که اینسان! حسن سلمانی شهریور نودوسه/چهاردانگه
یک شنبه 16 شهريور 1393برچسب:, :: 15:27 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: گوشواره ی انیس
ادامه مطلب ... دو شنبه 2 تير 1393برچسب:گوشواره ی انیس,حمیرا قادری,حسن سلمانی,الهه ی الهام, :: 22:53 :: نويسنده : حسن سلمانی
نام کتاب: نامه به کودکی که زاده نشد
ادامه مطلب ... چهار شنبه 28 خرداد 1393برچسب:اوریانا فالاچی,حسن سلمانی,الهه ی الهام, کتاب, :: 12:7 :: نويسنده : حسن سلمانی نام کتاب: گیله مرد نویسنده:بزرگ علوی ناشر: انتشارات نگاه تعداد صفحات: 204صفحه
کتاب حاضدر مجموعه 9 داستان به نام های زیر است: «نامه ها/ گیله مرد/ اجاره خانه/ دزاشوب/ یه ره نچکا/ یک زن خوشبخت/ رسوایی/ خائن/ پنج دقیقه پس از دوازده.» سالهاست، شاید پانزده سال است که در کتاب ادبیات دوم دبیرستان داستان« گیله مرد» را تدریس می کنم و هر بار از این که بچه های دبیرستانی نمی توانندآنطور که باید از روی کتاب بخوانند، دلم می سوزد.محصلان امروزی، مخصوصاً پسرها اصلاً اهل مطالعه و کتاب نیستند، برای همین اغلب خودم تمام این داستان را روخوانی می کنم تا در حق داستان و نویسنده اش جفا نشود. ادامه مطلب ... پنج شنبه 15 خرداد 1393برچسب:گیله مرد,بزرگ علوی,الهه ی الهام,حسن سلمانی, :: 19:18 :: نويسنده : حسن سلمانی « سارا بانو...» سارای! ای شهبانوی اریکه ی تخیل ای شهباز بلندپرواز قله های نجابت ای غزال زرین یال دشت نجابت ای در سراسر زمین و زمان ساری خاتون قصه های هزار و یک برگم ماه تمام من، سارای! در یک شب بلند بر بام من برآی بر شعر من بتاب و پلنگ گنگ خیالم را از خویش و تن بربای آی، سارای...! تقدیم به خالق رمان باارزش« حلالم کن سارا بانو» استاد اقبال مظفری شعر: حسن سلمانی خرداد نود و سه چهار شنبه 13 خرداد 1393برچسب:سارا بانو,اقال مظفری,حسن سلمانی,شهبانو,الهه ی الهام, :: 23:56 :: نويسنده : حسن سلمانی « با تو...» قصر آئینه بند ایمانم در قمار زوال می لرزد مثل رقص پرده های دود در برابر باد. برق چشمان و رعد مردمکت شهر آباد عقل و هوشم را می کند درس عبرت عاد. می شود با تو جاودانی شد مثل اسطوره های پاک نهاد مثل افسانه های مانده به یاد مثل کعبه تا ابد، آباد. سوی آغوش تو می زنم پارو زورقی شکسته ام ، دریاب من و خیزابه های صخره شکن، من و یک غم که می کند شادم من و قهر عالم و آدم من و مهر تو هرچه بادا، باد!
شعر: حسن سلمانی خرداد نود وسه یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:شعر,حسن سلمانی,با تو,قصر ائینه,رقص دود,خیزابه, :: 1:11 :: نويسنده : حسن سلمانی موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|