الهه ی الهام
انجمن ادبی

 یک « دوست وفادار» تجسّم حقیقی از جنس آسمان است؛ اگر پیدا کردی، قدرش را بدان.

همراه

یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 15:46 :: نويسنده : حسن سلمانی

 با چتر باشم یا بدون چتر، فرقی نمی کند.

بی «دوست» خیس بارانم!

علی فراهانی

یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 15:44 :: نويسنده : حسن سلمانی

  

از سادگی یک لبخند که می گریزم،

ناگهان به قهقهه ی خشم کودکانه ای اسیر و دچار می شوم.

حکایتی است نقش زدن بر بوم انتظاری که حتی نمی دانی به انتظارش نشسته ای..!

همراه

یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : حسن سلمانی

 مدت هاست؛

نه به آمدن کسی دلخوشم،

از رفتن کسی دلگیر،

بی کسی هم عالمی دارد...!!!

میرزایف

شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 14:16 :: نويسنده : حسن سلمانی

 خوشبختی نگاه خداست!

دعایت می کنم خداوند هرگز چشم از تو برندارد!!!

میرزایف

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : حسن سلمانی

 

آمده ام

 

بخاطر پخته شدن در این  دنیا

 

 

خام به دنیا آمده ام

 

 

گلبوته ی محبتم

 

 

کز جام عشق آمده ام

 

 

نیمی پدر نیمی مادر

 

 

درهم تنیده یکپارچه گشته

 

 

یک جان و روح در یک بدن

 

 

هرگز ناقص و نیمه کاره نبوده ام

 

 

از یک کل یکپارچه و تمام به وجود آمده ام

 

 

به سوی حق روندگان

 

 

ره پویان این ره دورند

 

 

بر سجده مولانا

 

 

شمس شده از شام امده ام

 

 

آنچه مرا این سان پر توان ساخته

 

 

(ندای اناالحق)

 

 

مایه فخرو مباهاتم

 

 

شیدای حقایقم

 

 

کزباور و ایمان بسوی حق آمده ام.

 

شاعر:زلیم خان یعقوب

دیلمانج:زین العابدین چمانی     9/12/87

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 13:33 :: نويسنده : حسن سلمانی

«نیروانا کیست؟»

با سلام خدمت بازدیدکنندگان محترم وبلاگ الهه ی الهام!

خیلی از دوستا چه شفاهی و چه از طریق پیامگذاری در وبلاگ خواستار معرفی و رمز گشایی از هویت همکار پرکار و فعال و اندیشمند الهه ی الهام شده اند و حتی یکی از دوستان عقیده دارد که نیروانا و حسن سلمانی و الهه و الهام و 401 و گلپسر و مانی و بقیه که اسمشان در پایین مطالب می آید؛ همه وجوه مختلف شخصیتی یک نفر است و بنا به دلایلی شاید از نام های مختلف استفاده می شود.

باید بگویم کاش می توانستم این همه متنوع باشم! اما حقیقت این است که در توان من نیست.

فقط بگویم که « نیروانا جم» دوست ندارد به جز در پیامک ها و مطالبی که برایم ارسال می کند شناخته و معرفی بشود. نیروانا اعتقاد راسخ به؛ دوری و دوستی و بی خبربی و خوش خبری دارد.

برایش آرزوی تندرستی دارم!!!

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : حسن سلمانی

در تقویم زندگی ام...

         هر روز...

         بی تو...

         علامت می خورد...

         نیمه ی گمشده ام...!

نیروانا جم

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 10:9 :: نويسنده : حسن سلمانی

مادر بزرگ سال هاست آلزایمر دارد...

ولی هر روز سراغ پدر بزرگ را می گیرد...!

نیروانا جم

شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 10:4 :: نويسنده : حسن سلمانی

ای درخت پیر!

از تیغه های تبرها نهراس

تا  ریشه ات در خاک ماوا دارد

تبرها بیهوده می تازند...!

نیروانا جم

شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 10:0 :: نويسنده : حسن سلمانی

 من مانده ام و شانزده جلد لغتنامه که هیچ کدام از واژه هایشان، مترادف این دلتنگی نمی شود.

کاش دهخدا می دانست دلتنگی معنا ندارد؛ درد دارد...!!!

نیروانا جم

سه شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : حسن سلمانی

 نفست باران است،

    دل من تشنه ی باریدن ابر،

             دل بی چتر مرا مهمان کن!

نیروانا جم

سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, :: 15:40 :: نويسنده : حسن سلمانی

 می دانی...

گاهی تنها ماندن،

بهای آدم ماندن هاست!

نیروانا جم

سه شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 15:35 :: نويسنده : حسن سلمانی

 به زندگی فکر کن ولی برایش غصه نخور،

دیدن حقیقت است ولی درست دیدن، فضیلت،

ادب خرجی ندارد، ولی همه چیز را می خرد

زندگی معلم بی رحمی است که اول امتحان می گیرد 

بعد درس می دهد.

با شروع هر صبح، فکر کن تازه به دنیا آمده ای

مهربان باش و دوست بدار

شاید که فردایی نباشد!!!

چمانی

سه شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : حسن سلمانی

 من بازمانده ی یک قصّه ام...!

همان که یکی نبود!!

نیروانا جم

سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, :: 14:16 :: نويسنده : حسن سلمانی

 از وقتی موهایم را کوتاه تر از انگشتان تو کردم؛

بادهای این شهر کوچ کرده اند!

نیروانا جم

سه شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : حسن سلمانی

 چقدر تنهایم...

وقتی گاهی کم می شوی...!!!

نیروانا جم

سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, :: 14:12 :: نويسنده : حسن سلمانی

 زنده بودن را به بیداری بگذرانیم،

که سال ها به اجبار خواهیم خفت.

مانی

سه شنبه 27 بهمن 1391برچسب:, :: 14:10 :: نويسنده : حسن سلمانی

 برایت چه بخواهم ز خدا؟

بهتر از این که خودش پنجره ی باز اتاقت باشد

عشق، محتاج نگاهت باشد

خلق، لبریز دعایت باشد

و دلت تا به ابد وصلخدایی باشد

که همین نزدیکیست!

میرزایف

سه شنبه 30 بهمن 1391برچسب:, :: 14:7 :: نويسنده : حسن سلمانی

 دلم

سکوت، بخشش و صبر کویر را می خواهد...!

نیروانا جم

سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, :: 14:5 :: نويسنده : حسن سلمانی

«باد،آتش،آب،خاک»

به کولاک می مانم

کولاک های مهارگسیخته

در کوه ها زوزه می کشم

بر دشت ها می وزم

در یک جا و یک مکان

نمی توانم آرام و قرار بگیرم

هر آن در تلاطم و تلاشم

هر روز هم عجله دارم

به آتش می مانم

آتش گُر گرفته ی سوزان

گر شعله ور نگردم

حتی یک روز هم نزیم

آیا برای گرم کردن دل های سرد

نیرو و توانم خواهد رسید؟

گر خود از درون شعله ور نگشته باشم؟

به تندآب های پر طنین می مانم

آب های متلاطم

چشمه ها، رودها، دریاهادر خون من می خروشند

قطره ی شبنم، سیل و باران

در پیش چشمانم

و نزد دل من هستند

سیل ها و آب ها

جوشان و خروشان، در هیجان هر روزمند

من به خاک می مانم

به خاک گهواره مان

بار و وقار خاک

و برکتش در من است

گر به آن نمی مانستم

اینگونه غنچه و شکوفه نمی کردم

این خاک بنده ی دوست داشتنی همچو زلیم خان دارد

باد، آتش، آب و خاک

هر چهارگان در من می زیند

شادی و سرورشان

نیز محنت و آلامشان

همه در من می زیند

آری به اعتبار آنهاست

کاین زندگی به کام است 

همانگونه که زنبور در عسل

شکوفه در چمنزار

ارزنده است و بیدار

 

شاعر: زلیم خان یعقوب

دیلمانج: زین العابدین چمانی88/10/3 

سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:زلیم,چمانی,باد,آب, :: 12:19 :: نويسنده : حسن سلمانی

  آنكس كه مصيبت ديد، قدر عافيت را مى داند 

پادشاهى با نوكرش در كشتى نشست تا سفر كند، از آنجا كه آن نوكر نخستين بار بود كه دريا را مى ديد و تا آن وقت رنجهاى دريانوردى را نديده بود، از ترس به گريه و زارى و لرزه افتاد و بى تابى كرد، هرچه او را دلدارى دادند آرام نگرفت ، ناآرامى او باعث شد كه آسايش شاه را بر هم زد، اطرافيان شاه در فكر چاره جويى بودند، تا اينكه حكيمى به شاه گفت : ((اگر فرمان دهى من او را به طريقى آرام و خاموش مى كنم .))

شاه گفت : اگر چنين كنى نهايت لطف را به من نموده اى . حكيم گفت : فرمان بده نوكر را به دريا بيندازند. شاه چنين فرمانى را صادر كرد. او را به دريا افكندند. او پس از چندبار غوطه خوردن در دريا فرياد مى زد مرا كمك كنيد! مرا نجات دهيد! سرانجام موی سرش را گرفتند و به داخل كشتى كشيدند. او در گوشه اى از كشتى خاموش نشست و ديگر چيزى نگفت .

شاه از اين دستور حكيم تعجب كرد و از او پرسيد: ((حكمت اين كار چه بود كه موجب آرامش غلام گرديد؟ ))

حكيم جواب داد: ((او اول رنج غرق شدن را نچشيده بود و قدر سلامت كشتى را نمى دانست ، همچنين قدر عافيت را آن كس داند كه قبلا گرفتار مصيبت گردد.)) 

اى پسر سير ترا نان جوين خوش ننماند

معشوق منست آنكه به نزديك تو زشت است

حوران بهشتى را دوزخ بود اعراف

از دوزخيان پرس كه اعراف بهشت است 



فرق است ميان آنكه يارش در بر

با آنكه دو چشم انتظارش بر در

دو شنبه 25 بهمن 1391برچسب:گلستان,401,الهه ی الهام,سلمانی, :: 15:48 :: نويسنده : حسن سلمانی

 

در کنگره حزب کمونیست شوروی سابق در هنگام سخنرانی نیکیتا خروشچف که با تقبیح جنایت های استالین، جهان را شگفت زده کرد...

یک نفر از میان جمعیت فریاد بر آورد: رفیق خروشچف... وقتی بی گناهان اعدام می شدند... شما کجا بودید...؟؟؟

خروشچف گفت: هر کس این را گفت از جا بر خیزد...!

اما هیچکس از جایش تکان نخورد...!

خروشچف ادامه داد: خودتان به سوال خودتان پاسخ دادید...

در آن زمان من همان جایی بودم که الان شما هستید...!

دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 15:46 :: نويسنده : حسن سلمانی

 در پاک بودن فوتبال‌ ما همین بس که:

یکی به یکی میگه کیسه کش ! اونم به اون یکی میگه لنگی !

که هردو مظهر پاکی و نظافت هستن !

دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 15:45 :: نويسنده : حسن سلمانی

 
بی تو آوار سکوتم بی تو همرنگ محالم 

رگ آبی به سرابم شعله ی سرد زوالم

تویی معراج یقینم بی تو مغبون و حزینم

همه در دام گمانم همه پامال خیالم

سحرم عطر حضورت که رهاورد نسیم است

زهوایت چو زلالم شبرو شام ضلالم

نه در این خطه ی پرخون به جز از گریه بکارم

که دمادم همه آه است و خس آلوده نهالم

زتو بر خاک خروشان به چموشی غزالم

شعر: فاضل نظری

هدیه: مسعوده جمشیدی

دو شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 15:43 :: نويسنده : حسن سلمانی

درچشم آفتاب چوشبنم زیادی ام

چون زهر هرچه باشم اگر کم زیادی ام

بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند

بارم که روی شانه ی عالم زیادی ام

باشور وشوق می رسم وطرد می شوم

موجم به هرطرف که بیایم زیادی ام

همچون نفس غریب ترین آمدن مراست

تا می رسم به سینه همان دم زیادی ام

جان مرامگیر خدایا که بعد مرگ

دربرزخ وبهشت وجهنم زیادی ام

شاعر: فاضل نظری

هدیه: مسعوده جمشیدی

دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 15:38 :: نويسنده : حسن سلمانی

 تاریخ تولدت مهم نیست، تاریخ تبلورت مهم است.

اهل کجا بودنت مهم نیست، اهل و به جا بودنت مهم است.

منطقه ی زندگی ات مهم نیست، منطق زندگی ات مهم است!!!

نیروانا جم

چهار شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, :: 16:49 :: نويسنده : حسن سلمانی

 کنارت،...

آب خوردن هم مستم می کند...

بی تو اما...

تمام بارهای جهان فقط بر دوشم است...!

نیروانا جم

چهار شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, :: 16:47 :: نويسنده : حسن سلمانی

امام علی علیه السلام:

مردم دشمن آن چه نمی دانند، هستند.

نیروانا جم

چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, :: 16:45 :: نويسنده : حسن سلمانی

 آهای غریبه؛

از دیوار ترک خورده و کوتاه رفاقت فاصله بگیر؛

بارها به روی من ریخته است...!

نیروانا جم

چهار شنبه 27 بهمن 1391برچسب:, :: 16:44 :: نويسنده : حسن سلمانی

 فرهاد می دانست...

صد سال هم نمی تواند کوه را بکند،

فقط می خواست یک بار ؛

اسمش را با شیرین بیاورند!

نیروانا جم

چهار شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 16:42 :: نويسنده : حسن سلمانی

 خدایا!

همه از تو می خواهند « بدهی» اما من از تو می خواهم « بگیری»؛

خستگی را و دلتنگی و غصه ها را، ارز لحظه لحظه ی روزگار همه ی آنهایی که دوستشان دارم.

آمین!!!

مجید خادم

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:, :: 16:39 :: نويسنده : حسن سلمانی

 ولنتاین:

عید سنت والانتین(st.valentine) هر سال در روز چهاردهم فوریه گرفته می شود و بنا بر گفته ی هالیول(halliwell) اعتقاد عوام بر این است که اولین دختری که در این روز به چشم مرد دیده شود، معشوقه ی حقیقی او خواهد بود.

مسعود فرزاد- مترجم هملت

چهار شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 16:33 :: نويسنده : حسن سلمانی

 می گن با هر کی دوست شی شکل و فرم همونو می گیری...

حالا فکرشو بکن وقتی با خدا دوست بشی، 

چه زیبا شکل می گیری!!!

گلپسر

چهار شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 16:29 :: نويسنده : حسن سلمانی

 صبورانه در انتظار زمان بمان...!

هر چیز در زمان خودش رخ می دهد...!

باغبان حتی اگر باغش را غرق آب کند؛ درختان، خارج از فصل خود میوه نمی دهند...!

نیروانا جم

چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, :: 16:27 :: نويسنده : حسن سلمانی

 ماهی هم به آرزوی دیرینه اش رسید...

آرزوی پرواز...

ولی ...!!!

عجب چنگالی داشت عقاب.!

نیروانا جم

چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, :: 16:24 :: نويسنده : حسن سلمانی

 دلم می خواهد یک میس کال باشم برایت...!

شماره ای که سیوش نکرده ای...

زیر لب تکرارم کنی...

به یادم نیاوری...!!!

نیروانا جم

چهار شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, :: 16:21 :: نويسنده : حسن سلمانی

 چه کسی می گوید که گرانی شده است؟

دوره ی ارزانیست!

دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان!

دوستی ارزان است!

دشمنی هم ارزان!

و شرافت ارزان!

آبرو قیمت یک تکه ی نان

و دروغ از همه چیز ارزان تر!

قیمت عشق چه قدر کم شده است!

کمتر از آب روان

و چه تخفبف بزرگی خورده،

قیمت هر انسان!

خادمی

چهار شنبه 22 بهمن 1391برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : حسن سلمانی

 چه قدر دلم می خواهد نامه بنویسم...

تمبر و پاکت هم هست...

و یک عالمه حرف...

کاش کسی جایی منتظرم بود...!

نیروانا جم

چهار شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 16:16 :: نويسنده : حسن سلمانی

 دستانت را دور گردنم حلقه کن...

این دوست داشتنی ترین شالگردن شب های سرد من است؛

باور کن...

نیروانا جم

چهار شنبه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 16:11 :: نويسنده : حسن سلمانی

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان