الهه ی الهام
انجمن ادبی

«بلانش باوگن»

بلانش باوگن، متولد زلاند نو به سال 1870میلادی و متوفی 1985 میلادی است. خانم باوگن در لندن بالید و در دانشگاه لندن با مدرک کارشناسی در ادبیات کلاسیک فارغ التحصیل شد. او در خدمت فقرا در قسمت شرقی پایتخت بود و از حق رای حمایت کرد. در سال1900 میلادی باوگن به زلاند نو مهاجرت کرد و به کارهای اجتماعی اش به عنوان مدافع اصلاح زندان ها پرداخت.

در سال1930 او در آکارووا بازنشسته شد.در شبه جزیره ی بانکس که در آنجا عضو فعال شورای شهر بود. و به تدوین و گردآوری شرح حال شناسی دست یازید. و آن را با عنوان « مردم در زندان» در سال1936 منتشر ساخت.

شعر او پر از طنین صداهای گوناگون پیشتازانی است که تجربیات مستعمراتی را بیان می کنند. اشعار او زندگی روزمره را در چشم اندازی عجیب و غریب بازگو می کنند.

تک گویه های شگفت انگیز باوگن بازگوکننده ی مهاجرین زلاندنو است که بسیار جدیست.

آثار برگزیده:

1. روبن و اشعار دیگر1903

2. شینگل کوتاه و ابیات دیگر1908

3. نان سوخاری از تنوری به سبک مستعمراتی1912

4. اشعاری از پورت هیلز1923

مترجم: زین العابدین چمانی

نام کتاب:حالات و مقامات م. امید

نویسنده: محمدرضا شفیعی کدکنی

ناشر:سخن، تهران 1390

تعدادصفحات:256

 

«شعرهایی هست که فقط می خوانیم. شعرهایی هست که می خوانیم و لذت می بریم.شعرهایی هست که می خوانیم و لذت می بریم و تحسین می کنیم. اما شعرهایی هم هست - و چه اندکیاب!- که می خوانیم و مارا به شگفتی وامی دارد. شعرهایی که حتی شاعر نیز پس از سرودن و دور شدن از آنها، نسبت به آنها حالت شگفتی دارد... اما از شعر هیچ کس در شگفت نشده ام جز بعضی از شعرهای اخوان ثالث( بعضی شعرهایی که او در فاصله ی 1335-1345 سروده است.)»

چند سطر بالا عین متن دکتر شفیعی کدکنی است که در صفحات 240و241 آمده است. وقتی این سطور را می خواندم به یاد نوجوانی ام افتادم که نمی توانستم شعر نو را، حتی بخوانم چه رسد که بتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. بر حسب یک اتفاق خوش و از قضا در چارچار آن سال « زمستان» م.امید من را با شعر امروز آشتی داد و چه خوش اقبال بودم که با زمستان شروع کردم! به دلم نشست. امروز دست دوستی را که با زمستان مستم کردم خالصانه می بوسم و وامدارش هستم.

 



ادامه مطلب ...

 

« زمستان»


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

 

 

سرها در گریبان است.

 

 

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

 

 

نگه جز پیش پا را دید نتواند

 

 

که ره تاریک و لغزان است

 

 

وگر دست محبت سوی کس یازی

 

 

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

 

 

که سرما سخت سوزان است

 

 

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

 

 

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

 

 

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

 

 

زچشم دوستان دور یا نزدیک

 

 

مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین

 

 

هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...

 

 

دمت گرم و سرت خوش باد

 

 

سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!

 

 

منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم

 

 

منم من سنگ تیپا خورده رنجور 

 

 

منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور

 

 

نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم

 

 

بیا بگشای در بگشای، دلتنگم

 

 

حریفا، میزبانا، میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

 

 

تگرگی نیست، مرگی نیست

 

 

صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است

 

 

من امشب آمدستم وام بگذارم

 

 

حسابت را کنار جام بگذارم

 

 

چه می گویی که بی گه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

 

 

فریبت می دهد برآسمان،این سرخی بعد از سحرگه نیست

 

حریفا!

 

گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است

 

 

و قندیل سپهر تنگ میدان،مرده یا زنده

 

 

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است

 

 

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

 

 

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

 

 

هوا دلگیر،درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان

 

 

نفس ها ابر، دل ها خسته و غمگین

 

 

درختان اسکلت های بلور آجین

 

 

زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

 

غبار آلوده مهروماه؛

زمستان است...

جاودان یاد، مهدی اخوان ثالث

 

یک شنبه 30 آذر 1392برچسب:شعر,زمستان,اخوان,الهه ی الهام, :: 21:24 :: نويسنده : حسن سلمانی

http://pic.photo-aks.com/photo/nature/season/winter/large/winter-wallpaper-photo-aks.jpg

درختان، اسکلت هابی بلورآجین...

یک شنبه 29 آذر 1392برچسب:عکس,تزیینی,درخت,الهه ی الهام, :: 21:35 :: نويسنده : حسن سلمانی

گفتم:«بدوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله ها را

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...

شاعر: محمد علی بهمنی

 

دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:فرش,آینه,فاصله,محمدعلی بهمنی, :: 9:11 :: نويسنده : حسن سلمانی

بیشتر از یک بار باید خواندشان. این از ویژگی های نوشته های این شاعر و نویسنده ی جوان است. نثری موجز، دیریاب و تلگرافی!

معمولاً یک جمله ی محوری در آثارش دیده شودو همان یک جمله هم به خواننده اش چشمک می زند و تا مدت ها ممکن است در خاطرش بماند. مثل « هیچ کس برای من تو نمی شود»،«دوست ها از هم طلاق نمی گیرند.» ، «آیا خدا برای ما کافی نیست!» و د راین داستان اخیرش یعنی صفر نهصد و دوازده و...«سرما، صمیمیت می آره.» وقتی چشمم به این جمله خوردبه یاد جمله ای از الیاکازان سازنده ی فیلم ماندگار « بارانداز» با بازی مارلون براندوی جوان افتادم. الیا  کازان گفته بود:« برف و بوران و سرما را دوست دارم؛ چون آدم ها را زیر یک سقف و به دور یک شومینه یا بخاری حبس می کند و آنها نمی توانند از هم فرار کنند.»

جمله های میترا اخلاقی هم مثل بعضی از دیالوگهای مسعود کیمیایی قابلیت ماندگاری دارند؛ به شرط آن که به گوش هایی که باید، برسد، شنیده شود، هضم شود و بماند.



ادامه مطلب ...
یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:میترا اخلاقی,0912,سلمانی,الهه ی الهام, :: 13:23 :: نويسنده : حسن سلمانی

تنیده یاد تو ، تنیده یاد تو در تار و پودم
بود لبریز از ، بود لبریز از عشقت وجودم
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو ، فدای نام تو بود و نبودم

به هر مجلس ، به هر زندان
به هر شادی ، به هر ماتم
به هر حالت که بودم با تو بودم
 
 

اگر مستم ، اگر هشیار
اگر خوابم ، اگر بیدار
به سوی تو بود روی سجودم
 
شاعر: ابوالقاسم لاهوتی
یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:, :: 13:11 :: نويسنده : حسن سلمانی

« جرج بارکر»

جرج بارکر متولد انگلستان به سال 1913 میلادی و متوفی به سال1991 میلادی است.

جرج گرانویل بارکر، در لافتن، اسکس، در خانواده ای از طبقه ی کارگری به دنیا آمد و در چهارده سالگی ترک تحصیل کرد . و سرانجام به انتشار بیش از سی کتاب دست یازید. گرچه بزرگسالی وی بیشتر به نقل مکان بین انگلستان، آمریکا، ژاپن و ایتالیا سپری شد.اما شعر او به طور محکم، در اصالت انگلیسی او ریشه دوانید.

مشغله ذهنی بارکر را موضوعاتی چون خودکشی و مرگ و درونمایه های مخوف و مرگبار تشکیل می داد که به راستی در تمامی آثار اولیه اش به چشم می خورد.

در نخستین مجموعه شعر بارکر به نام« سی شعر اولیه» (1933.م) او اشاره می کند به یأس، مسایل جنسی و شهوانی، سرخوردگی، رنج، تقصیر و مرگ.؛ که ذهن بارکر را در سرتاسر دوران کاریش به خود مشغول داشته است.در موارد بسیاری نگرش او مربوط به زمان خودش بود.اگر چه پس از رفتن معاصران بانفوذی چون لوئیس مکنیس، مدت ها مجذوب یأس و ناامیدی شد.

بارکر به عنوان شاعری بسیار رمانتیک با نمادگرایی فرانسوی بازی بازی کرد. حرکتی که احترام اکثر محافل ادبی را برای او در اواخر دهه ی 1930میلادی به بار آورد. شعر او با عنوان مرثیه ای برای اسپانیا(1939.م) به عنوان یکی از بهترین شعرهایی که درباره ی جنگ داخلی اسپانیا نوشته شده است مورد استقبال گسترده قرار گرفت.

در طی دهه 1960 میلادی این اثر او مورد تحسین قرار گرفت و برای او جایزه ی گینس (1962.م) جایزه ی لوینسون، مجله ی شعر(1965.م) جایزه شعر بورستون ماونتین(1967میلادی) به ارمغان آورد.

هرچند بارکر دست به بازبینی های منتقدانه مختلطی در سرتاسر مابقی شغلش زد؛ که عمدتاً بازبینی های خصمانه ای از اثرش در اواخر دهه هفتاد میلادی به دست آورد که پوچ، حشو و کلیشه ها در آن ریخت و پاش شده است.

آثار برگزیده بارکر:

1. اشعار(1935)

2. اعترافات حقیقی جرج بارکر(1950)

3. هفت شعر(1977)

مترجم زین الابدین چمانی

یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:چمانی,بارکر,الهه ی الهام,ادبیات جهان, :: 12:33 :: نويسنده : حسن سلمانی

صفرنه                                «صفرنهصد ودوازده چهارصد ونود...»

 

 

پرسیدی: این موهای وحشی مال خودته؟ موبایلم را دست گرفتم صفرنهصدودوازده چهارصدونود... تو دوباره پرسیدی.ابروهایم را توی هم کردم. گفتم:وحشی یعنی چی؟ گفتی: همین که فرفری دیگه! تکمه ی قرمز گوشی ام را زدم وگفتم:آره.

˗ به خانه های کوچک روی صفحه ″Excel″٬″cell″ می گویند برای وارد کردن آدرس اول cell انتخاب بعد ردیف بعد ستون بعد ″Enter″... بعد صدای دف زدن تو آمد مربی کامپیوتر٬ درکلاس را بست. از دوره ده جلسه Excel فقط همین را بلدم.

گفتم :دوست دارم کیف دف تو من روی دوشم بندازم. بندهای کیف را با فاصله گرفتی و پشتم ایستادی. من دست هایم را حرکت دادم و تو بندها را روی دوشم مرتب کردی گوشی ام را از جیب مانتو بیرون  آوردم و نوشتم: توچال یادته؟ کوله تو انداختی رو دوشم٬ گفتی سرما صمیمیت میاره. یادته؟... شماره گرفتم و تکمهSend را زدم رو به تو گفتم: بعضی چیزا واسه آدم تکرار می شه. گفتی: بعضی چیزا یا بعضی آدما؟!

پشت در کلاست ایستادم. همه را به نام کوچک صدا می زدی در که باز شد تو پشت به من بودی و با شاگردانت دست می دادی یکی از دخترها گفت:ا شما ساعت بعدی با استاد کلاس دارید؟ گفتم: آآآآ...نه من از دوستانشون هستم. چشم هایت به سمت صورت من بود با سر جواب خداحافظی ها را دادی ایستادی بین چهارچوب در و گفتی: با من کاری داشتید؟ یک قدم عقب رفتم ونگاهت کردم گفتم: نه ... فقط خوب دف می زنید٬همین. برگشتم به سمت کلاس Excel . گفتی: منو با کس دیگه ای اشتباه گرفته بودید؟ چرخیدم تا دوباره ببینمت کت روشن با چهارخانه های ریز بلوز صورتی شلوار مشکی و کفش های قهوه ای سوخته.

بندهای کوله دف را با دودست گرفتم و پریدم روی لبه جدول خیابان کمی از تو بلندتر شده بودم گفتم: چرا ساکت شدی؟ با یک دست بشکن زدی پشت سر هم گاهی هم با مکث. گفتم: حرف بزن٬ کلمه ٬ جمله مثل بقیه. گفتی: آدما با چیزایی که دوست دارن حرف می زنن و گوش می دن من با ریتم حرف می زنم تو با چی گوش می دی؟ دستم را روی شانه ات گذاشتم و پریدم روی خط کشی های عابر پیاده. گفتی: باید از خیابون رد شیم؟. موهایت براق نبود پر کلاغی هم نبود ته ریش داشتی. کف دستت را جلوی صورتم تکان دادی و گفتی:می خوای بریم تو پارک اون طرف خیابون؟. من دست هایم توی جیب هایم بود تو دست راستت را پشت من گذاشتی و چپ و راست خیابان را نگاه کردی.گوشی ام را دراوردم و نوشتم:رد شیم!بریم! تو با چه کسی٬ رد می شوید؟ می روید؟  شماره گرفتم وSend . چشمت به گوشی ام بود گفتم:بعضی از کلمات هم تکرار می شن ولی انگار تا حالا نشنیدیشون. گفتی: شاید به خاطر اینکه انتظار شنیدنشونو نداشتی. گفتم:علم غیب داری؟ وقتی خندیدی هم خنده گوشه لبت جمع نشد انگار که بگویی سیییییییییب.

از پله ها پایین آمدم گفتی:فکر می کردم هنرجو طراحی هستی ٬ قدم بزنیم؟  به گوشی کنار گوشم نگاه کردی. گفتی:خودت به شاگردام گفتی من از دوستانشون هستم. خندیدم این بار قبل از اینکه بشنوم″ تماس با مشترک مورد نظر امکان پذیر نمی باشد ″ قطع کردم. گفتم:حالا چرا طراحی؟ گفتی: این بیشتر بهت میاد شال مشکی٬پشت چشم مشکی باید سیا قلمم کار می کردی.

روی نیکمت که نشستیم من به آدم ها و خطوط عابر نگاه کردم و تو به گوشی توی دستم که هنوز صفحه Text message اش را نبسته بودم. گفتی: تا حالا عاشق شدی؟ نوشتم: تا حالا عاشق شدی؟ شماره را که خواستم وارد کنم گفتی: صفرنهصدودوازده چهارصدونود... چشم هایت هم میشی نبودند قهوه ای روشن شاید هم تیره. گفتم: نه... گفتی:بعضی وقتا آدم فکر می کنه که عاشق نشده.  با ابروهایت به گوشی ام اشاره کردی و گفتی:Failed شد مثل دفعات قبل.   هیچکس از خطوط سفید رد نمی شد. گفتم:خیابون خلوت شد. گفتی:صدای بوق ماشینا رو نمی شنوی؟  کوله دف ات را از زمین برداشتی و گفتی: راستی نگفتی تو با چی گوش می دی؟

  

میترا اخلاقی

 

چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, :: 15:46 :: نويسنده : حسن سلمانی

« حلال حلالش به آسمون رفت»


مادر پيري از فرزند راهزنش خواست تا براي اون كنفي از راه حلال به دست بياره. پسره براي انجام خواسته مادر يه روز جلوي مسافري رو گرفت و دستارش رو قاپيد و گفت :اين رو بر من حلال كن. مرد قبول نكرد.
جوان راهزن چوب دستي شو در آورد . به جون مرد افتاد هرچي اون بي چاره فرياد ميزد حلال كردم، دست بردار نبود.
جوان راهزن دستار رو پيش مادرش برد و  وقتي مادرش از حلال بودن اون پرسيد، جوان گفت:ا ون قدر زدمش تا حلال حلالش رفت به آسمون .

گردآوری401

سه شنبه 19 آذر 1392برچسب:مثل آباد,حلال,الهه ی الهام,401, :: 14:8 :: نويسنده : حسن سلمانی

"وطن یاخشی دی"

خسته نی گئوندرمیین غربت ائللره،

خسته نی اجل یوخ ،غربت ائولدورور.

وطنله غربتین آراسینداکی

آیریلیق ائولدورور،حسرت ائولدورور،

ائوز کئوکو اوستونده قالخان ،اوجالان

ائوز کئوکو اوستونده بیتن یاخشیدی.

ائله گزمگه ده  وطن تورپاغی،

ائله ائولمگه ده وطن یاخشی دی .

شاعر :زلیم خان یعقوب

دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:شعر ترکی ,زلیم خان یعقوب, الهه الهام,, :: 13:33 :: نويسنده : حسن سلمانی

"آندره ادی "

آندره ادی متولد مجارستان بسال 1877م.و متوفی 1919م.

ادی که بعنوان پدر شعر معاصر مجارستان شناخته میشود در "اردمیندژنت"به دنیا آمد و پیش از آنکه روزنامه نگار شود در رشته حقوق تحصیل میکرد. ادی دو جلد از اشعار اولیه اش را به نام "شعرهای تازه " در سال 1906 منتشر ساخت و موجب حیرت جامعه ادبی مجارستان شد .

استفاده از تکرار و نمادگرائی ترکیبی در اشعارش نشاندهنده جسارتی نو در شعر مجاری است.شعر ادی بعنوان مقاله نویس مجله فاخر Nyugatا از شعر تلخ و گزنده مانند (خون و طلا ،1908)تا شعر مذهبی متنوع است که بهت و حیرت را در شعر (اربه الیجا ،1909 ) و شهوت جوئی را نیز در شعر (ای کاش دوستم میداشتند ،1910 )نشان داده است .ادی را نباید صرفا سراینده شعر تبلیغی بینگاریم . وی استادانه شعری را خلق کرد که در دل ملتش نشست و همراه با نو آوری و بداعت شعریش ، مجارستان را به شعر سده بیستم رهنمون ساخت .

مترجم: زین العابدین چمانی

ای برگ ستمدیده ی پاییزی...!

 

یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:, :: 21:18 :: نويسنده : حسن سلمانی

«بدر  شاکر الصائب»

بدر شاکر الصائب متولد عراق بسال 1926 و متوفی 1964 میلادی

الصائب از دانشگاه تربیت معلم بغداد فارغ التحصیل شد .وی مارکسیستی بود با التزام عمیق به ملی گرائی عربی که فعالیت های سیاسیش او را به تعقیب و تبعید کشانید .او بر اثر اختلال عصبی حاد جوانمرگ شد .

نخستین مجموئه الصائب بعنوان پیشگام جنبش شعر سپید  با نام "گل های پژمرده"(1947) همزمان شد با انتشار مجموعه شعر سپید  نازیک الملائکه.

هر دو شاعر آغازگر انقلابی در شعر معاصر عرب شدند که تا آن موقع از شکل سنتی دو مصراع وبیت تک قافیه پیروی می کردند.گرچه الصائب به عنوان یک شاعر رمانتیک شروع کرد ولی عمدتا تحت نفوذ "الیوت" و "لورکا" آن قالب را در هم ریخت. الصائب در دیباچه مجموعه دومش با نام "اساطیر"(1950) ویژگی های اصلی شعر نو را نشان می دهد مانند :بحر نا متعارف، وزن غیر عادی و همنشینی آزاد ایده ها ،گر چه وی در مقام یک مارکسیست ،به نقش اجتماعی و سیاسی شعر تاکید می ورزد . چنین اعتقادی نگرانی اصلی وی می گردد که در سومین مجمو عه شعر حزن انگیزش به نام "ترانه باران"(1960)به چشم می خورد و آنرا با مسائل شخصی و عامه مردم در هم می آمیزد.

وی همچنین از نماد گرائی و اسطوره شناسی ،بویژه اسطوره مرگ و نو زایش "تموز" بعنوان وسیله ای در لفافه طنز سیاسی بسیار بهره می جوید.

الصائب در شعرهای اواخر حیاتش بیش از پیش درون نگر و مجذوب فنا پذیری گشت .

آثار برگزیده:

1-معبد غرق شده(THE SUNKEN TEMPLE(1962

2-اقبال (1965)IGHBAL

مترجم:زین العابدین چمانی

یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:ادبیات جهان,الصائب ,چمانی,الاهه الهام, :: 9:22 :: نويسنده : حسن سلمانی

واژه های قارسی به کار رفته در قرآن(5)


● فردوس
فردوس در قرآن برای اشاره به بهشت به کار رفته است. نویسندگان پذیرفته‌اند که این واژه به معنای بستان (باغ)است. فردوس از واژه‌های نخستینی است که غیر عربی شناخته شده است. این واژه در اصل از واژه فارسی اوستایی puiridaezu مشتق شده است که در حالت جمع به معنای «حصار دایره‌ای شکل» است. سپس توسط زِنِفون وارد یونانی شده و برای توصیف باغ های امپراتوری ایران به کار گرفته شده است. پس از وی این واژه در یونانی بسیار به کار گرفته شد و به زبان های بسیار دیگری نیز وارد شد. به هر روی این واژه پیش از اسلام وام گرفته شده است.
آیه ها: الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون (مومنون/۱۱) همچنین در کهف/۱۰۷
● فیل

این واژه تنها یک بار در سوره‌های آغازین قرآن در اشاره به حمله حبشه به رهبری ابرهه به مکه به کار گرفته شده است. ارتش ابرهه با نام جیش‌الفیل (سپاه فیل) نامیده شد، زیرا در تاریخ عرب برای نخستین بار در یک ارتش فیل‌های آفریقایی به کار گرفته شده بود. در پهلوی واژه ی pīl وجود دارد که از آن جا به سانسکریت، آرامی، اکدی و سریانی وارد شده است. این واژه به طور مستقیم از فارسی میانه یا از طریق آرامی وارد عربی شده است. این واژه در شعرهای نخستین به کار گرفته شده و از همین رو از واژه‌های وارد شده ی نخستین به زبان عربی است.
آیه ها: الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل (فیل/۱)
● کنز
کنز، به معنای گنجینه است و عربی بودن این واژه توسط زبان شناسان اولیه کاملن شناخته شده بوده اسا که از واژه ی فارسی کنج به معنای گنج وام گرفته شده است. این واژه به طور مشخص فارسی است و در پازند به صورت ganz و در پهلوی به صورت ganj به معنای گنج وجود دارد. سانسکریت، ارمنی، بلوچی، یونانی، سُغدی و خانواده زبان های سامی این واژه را از فارسی وام گرفته‌اند. از آنجا که واژه ganjāβar به معنای خزانه‌دار و گنج‌دار نیز در همه این زبان ها دیده می‌شود که نشان می دهد که تمامی این زبان ها این واژه را از فارسی وام گرفته‌اند. این احتمال بسیار قوی است که این واژه از فارسی میانه به طور مستقیم وارد عربی شده است و باید بسیار پیش از دوران پیامبر وام گرفته شده باشد.
آیه ها: او یلقی الیه کنز او تکون له جنه یاکل منها وقال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا (فرقان/۲۵) همچنین در کهف/۸۲، توبه/۳۴-۳۵، هود/۱۲
● مائده
مائده به معنای سفره، در یکی از آخرین آیه‌های مدنی اشاره به سفره آسمانی دارد که عیسا از آسمان به زمین آورد. ادی شیر این واژه را فارسی دانسته است. وی بر این باور است که مائده در واژه‌نامه‌ها علاوه بر سفره، به معنای غذا نیز آمده است. بنابراین وی ریشه آن را واژه فارسی مِیدَه به معنای نان کهنه می داند. در پهلوی نیز واژه ی myazd وجود دارد که به معنای خوراک مقدس زرتشتیان است که مردم پس از انجام عبادت مذهبی، در جشن های به خصوصی می‌خورده‌اند. 
آیه ها: اذ قال الحواریون یا عیسی ابن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مایده من السماء قال اتقوا الله ان کنتم مومنین (مائده/۱۱۲)، همچنین در مائده/۱۱۴
● مرجان
مرجان به معنای مرواریدهای کوچک است و تنها در توصیف بهشت به کار رفته و از نخست به عنوان یک واژه ی وام گرفته شده از فارسی شناخته می‌شده است. اما این واژه به طور مستقیم از فارسی به عربی وارد نشده است. در پهلوی واژه ی murvārīt مروارید وجود دارد. این واژه از فارسی میانه به طور گسترده به یونانی، آرامی و سریانی راه یافته و ترکیبی از این واژه در آرامی به عربی وارد شده است. این واژه از واژه‌های نخستین راه یافته به عربی است، زیرا در اشعار قدیمی به کار رفته و احتمالن پیش از اسلام واژه ی شناخته شده‌ای بوده است.
آیه ها: یخرج منهما اللولو والمرجان (الرحمن/۲۲)، همچنین در الرحمن/۵۸

گردآوری:401 
 

یک شنبه 17 آذر 1392برچسب:واژه های فارسی,قرآن,401,الهه ی الهام, :: 9:14 :: نويسنده : حسن سلمانی
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان