الهه ی الهام
انجمن ادبی
ز شب های دگر دارم تب غم بیشتر امشب
وصیت می کنم باشید از من باخبر امشب
مباشید ای رفیقان امشبِ دیگر زِ من غافل
که از بزم شما خواهم بریدن درد سر امشب
مگر در من نشان مرگ ظاهر شد که می بینم
دفیقان را نهانی آستین بر چشم تر امشب
مکن دوری خدا را از سر بالینم ای همدم
که من خود را نمی بینم چو شب ها ی دگر امشب
شرر در جان «وحشی» زد غم آن یار سیمین تن
ز وی غافل مباشید ای رفیقان تا سحر امشب.
وحشی بافقی نظرات شما عزیزان: پنج شنبه 4 آبان 1391برچسب:, :: 15:33 :: نويسنده : حسن سلمانی
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|