الهه ی الهام
انجمن ادبی

نام کتاب: از کافه نادری تا کافه فیروز

مؤلف: مهدی اخوان لنگرودی

انتشارات مروارید ، تهران

چاپ اول: بهار1392

تعدادصفحات: 230 صفحه

طرح جلد کتاب تصویری قدیمی و سیاه و سفید از ساختمان دو طبقه و آجرنمای مهمانخانه ی نادری است که بر تابلوی سر در محرابی شکل آن هم به لاتین و هم به فارسی نوشته شده: کافه قنادی نادری.

مهدی اخوان لنگرودی که خودش از شاعران معاصر است و در حال حاضر ساکن وین ، این کتاب را که حاوی خاطراتش از کافه های نادری و فیروز  و چگونگی دیدارها و آشنایی هایش با بسیاری از هنرمندان همدوره اش مخصوصاً شاعران نوپرداز است به رشته تحریر درآورده است و به زیور طبع آراسته شان کرده.

یک نسخه از این کتاب به واسطه ی دوست عزیزم، مجید خادم، از دوست مشترکی - که باید مهربان باشد و ملایم و من هنوز آن چهره را ندیده ام- به دستم رسید. اسمش جلیل مظفری است. اهل شعر و کتاب و دل و اصالتاً سَنقریست. همشهری مجید خادم خودمان. شعرهایش را هم خوانده ام و شعر آدینه اش را برای تبرک در وبلاگم دارم. قرار شده یک هفته ای کتاب را بخوانم و پس بدهم تا به دست کتاب خوان های سنقری هم برسد. گویا تهیه ی کتاب هایی از این دست و تازه منتشر شده در شهرستان هایی مثل سنقر، کمی سخت است که دوستان از تهران برایشان می فرستند.

کتاب، قبل از فهرست و پیش گفتار با بریده ای از « افسانه» ی « نیما» آغاز شده است:

« این، زبانِ دل افسردگان است

نه زبانِ پیِ نام خیزان،

گوی در دل نگیرد کَسَش هیچ.

ما که در این جهانیم سوزان

حرف خود را بگیریم دنبال.»



ادامه مطلب ...

معرفی کتاب رمان« دخمه»

نام کتاب: دخمه

نویسنده: ژوزه ساراماگو

مترجم: کیومرث پارسای

ناشر: نشر روزگار

نوبت چاپ: هفتم- 13390

تعداد صفحات: 359 صفحه

 

بهار سال 87 یعنی پنج سال پیش، رمان شگفت انگیز« کوری» را از ژوزه ساراماگو  خواندم و بعد از دو سال توانستم دی وی دی فیلمش را پیدا کنم و ببینم، البته با زیرنویس فارسی. و این فیلم هم مثل خیلی از نسخه های سینمایی که از روی آثار برجسته ی ادبیات داستانی ساخته می شوند، با تمام وفاداری به اصل متن، نتوانست شیرینی خواندن اصل کتاب را برایم تکرار کند.

حالا که به تازگی عضو کتابخانه ی مصطفی خمینی شهرستان اسلامشهر شده ام، چرخی در مخزن زدم و اسم « ساراماگو» در شیرازه ی یکی از کتاب ها توجهم را به خود جلب کرد. کتاب را که « دخمه» نام داشت، از کتابدار مهربان و خوش برخورد به امانت گرفتم تا بخوانم...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 23 مرداد 1387برچسب:ژوزه ساراماگو,دخمه,الهه ی الهام,حسن سلمانی, :: 20:32 :: نويسنده : حسن سلمانی

بیست و دوم همین ماه_ امرداد_ روز تولد مرد جوانیست که از چند جهت به من مربوط میشه .

1. پسر عموی تنی خودمه

2. دایی مهربون بچه هاست

3. جوان مسئولیت پذیر و با وجدانیه

4. سرش به کار خودشه و زیاد به پر و پای من نمی پیچه

5. وجداناً باخداست و معیار همه ی کارهاش رضایت پروردگاره

6. امروز هم زحمت کشیده و روغن ماشینمو به قیمت تعاونی تعویض کرده

7. چند روز دیگه هم می خواد بره و معاینه فنی برام بگیره

اینایی که شمردم برای گفتن یک تبریک خشک و خالی کافی نیست؟ هست بابا! از سرشم زیاده!

 

داوود سلمانی عزیز و دوست داشتنی

تولدت مبارک!!! 

یک شنبه 20 مرداد 1387برچسب:تولد,داوود,تبریک,امرداد, :: 17:21 :: نويسنده : حسن سلمانی

«حس گمشده»

تمام برگ هایش زیر و رو شد
و حتی پشت دفتر خاطراتم
تو را گشتم و پیدایت نکردم
به یک آن ته کشید صبر و ثباتم
تمام خانه راگشتم دوباره
میان آن معلق قاب عکس ها
درون درز دیوار اتاقم
ولای چین های پرده ها را
تو راگشتم و پیدایت نکردم
نه بربام بلند و بادگیرم
نه روی شاخه ی انبوه انجیر
نبودی تا در آغوشت بگیرم
تورا گم کرده ام انگار جایی
که مخفیگاه جلاد امید است
کجاجامانده ای، ای حس زیبا
که درد بی تو بودن دیرپای است
چنان سنگین وگیجم من که گویی
دو جام شوکران را سرکشیدم
کجایی شهرزاد قصه گویم
هزار ویک شب است ،کابوس هایم
کجاشدتازگی حرف هایم
تمام قصه پوشالیست برگرد
دلم صندوقکی بی گنج مانده
کبوتر، لانه ات خالیست برگرد

مسعوده جمشیدی

جمعه 11 مرداد 1387برچسب:حس گمشده,مسعوده جمشیدی,شعر,افغان, :: 20:26 :: نويسنده : حسن سلمانی

« بئله گئدسه»

بو زمانین اتگینده ناماز قیلماقا دیمز

ال بولاشیق، اتک کئرلی، ناماز باطل اولاجاق

عدالتی اولدوروبسه، خیانتین ضربه سی،

گلجه گین محکمه سی، صانما عادل اولاجاق

دیدیلیریک، پارچا پارچا

گوناهلارین الینده، 

خیرپالاندی بوغازیمیز

طاماهلارین الینده

الله ئوزو عاجیز دیرسه

الله لارین الینده

عقیده لر علیل، شیکست

اینام لار شیل اولاجاق

شوخ لوقونو اونودارسان

یوک اینده قدینی

الی سنه یئتن دگیل

چاغیرسان دا جدّینی

شیطان ئله قاریشدیریب، 

خیرین ، شرین سدّینی

بئله گئدسه

مومون لرده دونوب، قاتل اولاجاق

شاعر: زلیم خان یعقوب 

دو شنبه 20 خرداد 1387برچسب:زلیم خان,چمانی,شعر ترکی,الهه ی الهام, :: 13:53 :: نويسنده : حسن سلمانی

 « سلام!!!»

غنچه از خواب پرید

و گلی تازه به دنیا آمد

خار خندید و به او گفت :«سلام»

و جوابی نشنید

ساعتی چند گذشت

گل، چه زیبا شده بود

دست بی رحمی آمد نزدیک

لیک

خار در آن دست جهید

و

گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید

خار، 

با شبنمی از خواب پرید.

گل صمیمانه به او گفت:

« سلام!!!»

نیروانا جم

یک شنبه 12 خرداد 1387برچسب:گل,خار,سلام,نیروانا, :: 10:20 :: نويسنده : حسن سلمانی

 


«وداع باحبیبی عدل»

این روزها کمتر فرصت نوشتن می یابم یعنی آنچه می نویسم نه آن چیزی ست که زاده ذهن خودم وازجنس من باشد ،اما نیرویی که امروز مرا به سوی یار دیرینه ام-نوشتن-می کشاند حس عجیبی ست که دمی هم رهایم نمی کند،امروز دلم جور دیگری گرفته است،طعم دلتنگی ام انگارباهمیشه فرق دارد.

احساس مسافری را دارم که زیرآسمان ملتهب تنگ غروب، لحظه ای می ایستد، کوله بار تنهایی اش راروی دوشش جابه جا می کند وبرای آخرین بارنگاهش را به دردهکده ی پشت سرش وام می دهد. دهکده ای که خورشیدش اول هرمهر، طلوعی روشن داشت همان طلوع ممتدی که امروز به غروب می نشیند.

دهکده ی گذار کردنی من، زادگاه باورها وپرورشگاه اندیشه هایم ، مدرسه ام بود، حبیبی عدل، نامی که به تعداد طیف های رنگین کمان برایم معنادارد.

ازاول باری که از پله های سکویش بالا رفتم به اندازه روزهای عمریک کودک هفت ساله می گذرد وحالا که به پایان این راه رسیده ام ، بیش از پیش هرلحظه ازعمرکودک خاطره هایم را دوست می دارم. لحظه هایی، گاه دیرپا وناگذشتنی وگاه چنان که برق وباد، زود رفتنی پرازاحساس خوب! صاف کردن صف های مشوّش، ترس کودکانه از تاخیر و کسرنمره از انضباط، لرزش نامنظم خودکارروی برگه ی سفید امتحان، دلشوره های شیرین روزکارنامه گرفتن...

لحظه هایی پرازثانیه های آفتابی از گرمی تبسّم دوستان ناب. ثانیه هایی گاه آماس کرده از عطر مسیحایی خاک و منی که دوباره صدای مرتعش معلم را لابه لای ترنّم زلال باران گم می کردم.

حبیبی عدل، مدرسه خاطره های خیسم، دشمن امید های به خواب رفته ام، افق بخش دیده های کوچکم و گاه پناه بی پناهی هایم؛ به سان عادتی بود که از تکرار هر روزش تازگی ها می یافتم، وحالا که می دانم به زودی ترکش خواهم گفت، باز دیگر بار با دنیا غریبی می کنم و وهم هزار راه نارفته و هزار رنج ناکشیده ی پیش رو ناشکیبم می کند. گویی به برگ برگ درختانش، به وسعت عمودی آسمانش، و خلوت خاموش صبحگاهانش تعلق خاطر دارم، ودین دار تک تک آدم هایش هستم، آدم هایی که نوید بخش افق های تابناک برایم بودند وراه گشای بی راهه رفتن هایم. آدم هایی که بی آنکه شکسته بالی ام را به رویم آورند به من پرواز آموختند، ودر پهنه ی کوچک باغچه ی بی ثمر باورم ، دانه ی عشق و مهربانی کاشتند، که امروز دانه دانه جوانه می زنند تا فردا وفرداهای فردا نهال شوند، بار دهند وسفره گرسنگان امید وسایبان خستگان راه های نا تمام باشند.

حالاازصمیم قلب سپاسگزار هر باغبانم هستم و فقط امید دارم که توانسته باشم دانش آموز خوبی برای مدرسه ام بوده باشم ودر ذهن هر ذرّه از پیکرش یادی خوب از خود به یادگار گذاشته باشم . نمی دانم ، شاید همان دختری که نیمه های پاییز هشتاد وپنج، باد درسر پا به این دنیای پر جوش خروش گذاشته بود حالا در پایان بهار نود ودو با توشه ای مملو از علم وتجربه ، یاد وخاطره ، با این وادی آشنا وداع گوید، وشاید در روزگاری دور یا نزدیک ، آجرهای به ردیف نشسته ی روی دیوار رو بروی باغچه برای گنجشک های روی درخت، داستان دختری را بگویند که روزگاری با آن ها می زیسته، ازاینکه سنگ صبور غصه هایش و رفیق های خاموش دنیای تنهایی اش بودند بگویند واز این که چقدر آن هارا دوست می داشته که حتی شعر های همیشه ناتمامش را اول بار در گوش آن ها زمزمه می کرده ومشتاقانه برایشان از پیوند نازک میان باد و قاصدک می گفته و از عصمت دامان جاده های پا نخورده برفی وبرق نگاه پنجره های خیس چشم به هنگامه رسیدن پیغام آسمان به زمین...

وکاش بدانند او هرجا که باشد همچنان همیشه به یادشان خواهد بود و دوست شان خواهد داشت ،مگر این که نباشد...!

« ای بی تو زمانه سرد و سنگین در من

ای حسرت روزهای شیرین در من

بی مهری انسان معاصر در توست

تنهایی انسان نخستین در من!»

مسعوده جمشیدی

شنبه 4 خرداد 1387برچسب:وداع,حبیبی عدل,مسعوده,الهه ی الهام, :: 8:56 :: نويسنده : حسن سلمانی

 «اگر مرگ داد است، بیداد چیست؟

ز داد این همه بانگ و فریاد چیست؟»

شنیدن خبر درگذشت « مهندس علیرضا علی نیا» در کمال ناباوری قلب هایمان را متأثر و اندوهناک کرد. ضمن این که من و همکارانم، خود سوگوار این عزیز سفرکرده هستیم این مصیبت را به خانواده ی داغدارش تسلیت می گوییم و برایشان «صبر» مسئلت داریم.

علیرضای عزیز و مهربان و همیشه خوشرو، سفرت به خیر!

چهار شنبه 17 آبان 1386برچسب:علی نیا,مرگ,همکار,تسلیت, :: 12:37 :: نويسنده : حسن سلمانی

صفحه قبل 1 ... 60 61 62 63 64 ... 65 صفحه بعد

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان